شما یک روزی با نوه هایت صحبت میکنی میگویی یک روزی موسیقی را همه مثل نقل و نبات گوش میکردند. نوه ات میگوید : واه بابا چه چیزی هایی میگویی ها! یعنی چی؟ مگر میشه؟ مگر مردم این قدر ... بودن! پسرم نگو دیگر، با این حرف ها خجالتمان نده! آن زمان کسی این حرف ها را کسی نمیفهمید. دوباره نوه ات میگوید : مردم نمیفهمیدن خب، قال رسول الله را هم نشنیده بودند؟ تو هم خواهی گفت : بچه گیر دادی ها! برو بازیتو بکن!